تو وارث حسینی(ع)
ابوالقاسم محمدزاده
من چه میفهمم بچه بدون سر را. تو خوب میفهمی معنی این بدن در آغوشت یعنی چی! و من متحیرم در کدام مکتب درس خوانده ای! شاگرد کدام معلمی.
تاریخ را ورق میزنم. روزها و سالهایش را 1300 و اندی سال را به عقب بر میگردم و میرسم به جمعه سال 61 هجری .
کاروانی در حرکت است و زنها و بچهها بر محملها نشستهاند و قافله سالاری چون حسین(ع) و پرچمدار و سپه سالاری چون ابوالفضل(ع) و عمهای چون زینب (س) همراه آنهاست.
ظهر است و آفتاب داغ و عطش بیداد میکند و کودکی مینالد از تشنگی.
چه صحنه عجیبی است عاشورا و چه غمانگیز است کربلا و لحظهای که علی اصغر(ع) روی دست پدر پرپر میزند. ندایی در آسمان دلم، در آسمان زمان فریاد میزند؛
- کل یوم عاشورا و کل ارض کرب و بلا...
آه! تو فرزند عاشورایی و شاگرد کربلا. تو وارث حسینی. تاریخ دوباره رقم خورده و صفحهای دیگر از آن رنگین و جاودانه نقش بسته است این جمله درخشانی را که امام حسین علیهالسلام در زمان شهادت حضرت علی اصغر بر زبان مبارکش جاری کرد. طبق نقل تاریخ ایشان رو به طرف آسمان نمود و فرمود: «هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بیأَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ» (این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست). تو فهمیدی و نه من و نه مردم جهان هنوز نمیفهم بدن بیسر فرزند در آغوش پدر یعنی چه؟ کاش! دنیا میفهمید معنی محضر خدا را. کاش!...